- فیلم هفته: آزادی! -
در کمتر از دو ساعت کوبیدن ، پیر سالوادوری بار دیگر به ما یادآوری می کند که ظرافت می تواند خنده دار باشد. آزادانه! آخرین دستاورد او است.
 
کمدی جدید پیر سالوادوری با یک حقه بازی خنده دار از یک فیلم هیجان انگیز تارانتینسک آغاز می شود. در یک اقامتگاه مواد مخدر در ویلروس ، کاپیتان پلیس سانتی (وینسنت الباز) افراد جنبی مانند بروس لی را توزیع می کند ، دیوارهایی مانند JCVD ​​را برای گرفتن مجرمان می کوبد ، همه بدون اینکه مدل موهای بی عیب او خراب شود. این داستان دلپذیر و دلهره آور در واقع ایوان ، همسر سانتی (همچنین بازرس پلیس) است که هر شب به پسرش می گوید او را بخوابانید - شوهرش در حین انجام وظیفه درگذشت. اگر داستان خیالی و افسارگسیخته در اینجا وجود دارد ، برای پر کردن غیبت و درد خانواده داغدیده است. موضوع اصلی Go Free! از همان ابتدا گفته شده است: نیاز عمیق ما به داستان برای اینکه بتوانیم زندگی کنیم.
از ابتدای فیلم ، ایوان بهای اولین داستان خیالی را می پردازد: افسانه های فریبنده ای که در اطراف سانتی حاکم است. او کشف می کند که شوهرش یک زن شرور بود که در تمام عمر به او دروغ می گفت - یک پلیس بی صداقت که پس از سازماندهی سرقت از یک مغازه جواهرات ، به جای او آنتوان (پیو مارما) ، یک جوان بی گناه زندانی شد. این تصویر دروغین که روح همه شهر را غرق می کند ، در هنگام افتتاح یک یادبود بزرگداشت افسر پلیس ، با یک مجسمه غول پیکر از آن مرحوم با حالت شکوهمند یک پلیس فوق العاده در عمل ، با جزئیات کامل نشان داده خواهد شد. ایوان ، مرده مست ، هیچ ویژگی از ناپدید شدگان را تشخیص نخواهد داد.


بنابراین طنز سیاه درخشان این کمدی بورلس و پیچیده بر اساس یک واقعیت بیرحمانه است. زیرا عصبانیت این دو شخصیت زخمی است که آلگرو باعث صعود شکسته های غیر قابل مقاومت می شود. جنون خود تخریبی که آنتوان را هنگام آزادی از زندان به چنگ می آورد ، بنابراین او را به گردبادی بورلسک و غیرقابل کنترل ، موجودی منقرض و گمشده ، بی تفاوت نسبت به کنوانسیون های اجتماعی تبدیل می کند ، که با خود صحبت می کند ، رهگذران را می دزد و با تردید می زند. برای آتش زدن یک رستوران ، همه به این دلیل است که زمان بسته شدن است. در پشت کمدی همه جا حاضر ، باد بزرگی از خشم ، روح های حساس که به ناحق توسط جامعه شکسته شده اند ، می وزد. آنتوان تغییرناپذیر شخصیت های دیگر سالوادوری است - آنتوان (فرانسوا کلوزت) ، نمایشنامه نویس که توسط شغل خود به عنوان کارمند دفتر در Les Apprentis نابود شد. یا حتی ترجمه ژان (سامی بواجیلا) در دروغ های واقعی ، مترجمی درخشان که کارش را فرسوده کرده تا جایی که همه چیز را رها کرده است. در مورد عصبانیت ایوان در برابر شوهر دروغگوش ، این نیز با شوخ طبعی بیان می شود. در دگردیسی های فراوان داستانی که او برای پسرش تعریف می کند ، بزودی این سانتی است که خود را به شدت تحت تأثیر فروشندگان قرار می دهد.
 
کرسندو طنز و دیلدو غول پیکر
پیر سالوادوری مانند استادان خود ، لوبیتش و وایلدر ، با درخشش از جلوه های تکرار و وارونگی برای ایجاد یک کمدی با سرعت چرخان و بدون هیچ گونه خرابی استفاده می کند. داستانهای گیج کننده ذهن ایوان آنچنان ریز داستان های در هم تنیده را شکل می دهند که طرح را مانند یک قافیه سوراخ می کنند. این فیلم مملو از شکافهای در حال اجرا است - غیبتهای رویایی زیاد لوئیس (دیمین بنارد) ، همکار عاشق ایوان. دیدارهای یک مرد کوچک که هیچ کس هرگز به او گوش نمی دهد ، وقتی می آید خود را با بیشتر و بیشتر کیسه های پلاستیکی پر از تکه های اجساد به پلیس تسلیم کند ... این کمدی به مراتب غیرقابل مقاومت تر و به مراتب کورل است. این در همه جا رخنه می کند ، مانند یک ملودی از شخصیت به شخصیت دیگر می رود. در ایستگاه پلیس ، این یک گروه واقعی شوخی است که در ویرایش متناوب به یکدیگر پاسخ می دهند ، بازجویی های دیوانه وار در آنجا چند برابر می شود ، به ویژه هنگامی که پلیس از یک حمله با عیاشی کامل بازگشت - جایی که متهمان ، گویا به طور تصادفی ، التماس می کنند پلیس دستبندهای خود را محکم می کنند! در طول فیلم ، کریسندو کمیک بیشتر و بیشتر رشد می کند ، مقاومت ناپذیری ، عمداً محدودیت های خوش سلیقگی و قابل قبول بودن را تحریک می کند ، گویی که امکانات کمدی را بیش از پیش گسترش می دهد - حتی اگر این به معنای ساخت یک گوزن بزرگ لاستیکی باشد ابزار سرقت خنده دار بانک.

 

اداره پلیس ، یک بانک ، یک رستوران ، یک آپارتمان سادو ماسو ، یک سرگرمی ... همه مکان های فیلم بنابراین صحنه های بسیاری هستند که همه نمره طنز خود را بازی می کنند. در حین سرقت ، نگهبانان مانند تماشاگران عقده در صفحه های نظارت خود مبهوت می شوند: "این چیست؟ اتفاق می افتد؟ آنها از خود می پرسند. مانند ارنست لوبیتش ، تئاتر ، سینما و زندگی به همین دلیل تمایل به ادغام دارند. همه شخصیت های مهم فیلم در واقع بازیگر ، کارگردان زندگی خودشان می شوند. اول از همه ، آنها دروغ می گویند تا ظاهر خود را حفظ کنند. ایوان گذشته را به عنوان یک فاحشه اختراع می کند تا از آنتوان پنهان شود هویت واقعی آن در مورد دومی ، او بزهکار بازی می کند تا بازداشت وی در زندان کمی معنای بیشتری پیدا کند. حتی لوئیس نیز در این نقش ایفای نقش می کند ، که به بهانه یک مأموریت ویژه در یک نمایشگاه سرگرم کننده از او استفاده می کند تا ایوان را بیشتر در کنار خود نگه دارد. اما ، اگر همه آنها دروغ بگویند و به عنوان شخص دیگری بازی کنند ، برای این است که یکدیگر را بهتر پیدا کنند. برای رهایی از جنایات سانتی ، ایوان و آنتوان باید نقش های جدید خود را تجربه کنند. به طوری که دیدار دوباره آنتوان و همسرش آگنس (آدری تاوتو) در بازگشت از زندان کامل باشد ، او از او می خواهد که بارها ورود او به خانه زناشویی را تکرار کند. در اینجا ، حقیقت در مورد خود او ، بلکه احساس عشق نیز همیشه راحت تر به قلب دروغی که وارد صحنه می شود می آید. بنابراین ایوان باید موافقت کند که به مأموریت خیالی لوئیس اعتقاد داشته باشد ، به طوری که زوج آنها می توانند عاشقانه زیر آسمان زیبای مقوایی ستاره ای قطار ارواح قدم بزنند. همین آسمان ترسیم شده ، آن را دقیقاً در آخرین رویای آشتی پسر ایوان با هویت واقعی پدرش خواهیم یافت. با این تصویر آسمانی ، همه چیز گفته می شود: خیالی با پیروزی خود را جایگزین جهان می کند ، بهتر است که آن را مانند یک ستاره بدرخشد.